«کانون کارآفرینی استان تهران» جلسه هماندیشی را با حضور کارآفرینان برجسته و کارشناسان این حوزه برگزار کرد (قسمت اول)
کانون کارآفرینی استان تهران بهعنوان یک تشکل در زیرمجموعه مدیریت امور تشکلها و مسئولیت اجتماعی «اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران» در سال ۱۴۰۰ تشکیل شده است. این تشکل قصد دارد به توسعه کارآفرینی در کشور کمک کند و در این راستا نیز در مرحله اول شروع به عضوگیری کرده و در مرحله بعد نسبت به برگزاری جلسات مختلف هماندیشی و انتقال تجربه برای رسیدن به اهداف این کانون اقدام کرده است که جلسه امروز در ادامه همین مسیر بود.
به گزارش پایگاه خبری موفقیت شناسی به نقل از کارآفرینی پرس، در جلسهای که ۳۰ مرداد ۱۴۰۰ در ساختمان شماره ۳ اتاق بازرگانی تهران برگزار شد تعدادی از چهرههای شاخص کارآفرینی کشور حضور داشتند و به ارائه راهکارها و پیشنهادهای توسعه کارآفرینی در ایران پرداختند.
در این جلسه مصطفی کریمیاناقبال (عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس و قبلا دانشگاه صنعتی اصفهان)، علی نقیب (رئیس هیات مدیره کانون کارآفرینی استان تهران و مالک و رئیس هیات مدیره شرکت آرایشی و بهداشتی دکتر عبیدی)، بهروز حبیبی (نایب رئیس هیات مدیره کانون و نایب رئیس هیات مدیره شرکت صنایع تولیدی کروز)، کامبیز شاهنواز (عضو هیات مدیره کانون و موسس و مدیرعامل شرکت راهبرد هوشمندگرین)، حسین ریاضیاصفهانی (عضو هیات مدیره کانون و موسس و مدیرعامل شرکت صنایع ارتباطی پایا)، معصومه خیرالهی، (عضو هیات مدیره کانون و موسس و مدیرعامل شرکت آترین اشتاد)، محمد زهرایی (دبیرکانون)، محمد وزیریبزرگ (عضو هیات مدیره کانون و مالک و رئیس هیأت مدیره شرکت بالین تک) و محمدعلی نژادیان (مدیرمسئول کارآفرینیپرس)، به ارائه پیشنهاد برای فعالیتهای کانون پرداختند.
در ادامه جلسه دکتر مصطفی کریمیان ضمن اشاره به تاسیس اولین مرکز رشد در ایران گفت: زمانی که ۳۰ سال پیش از آمریکا به ایران آمدم شروع کردم به مقایسه بین دانشگاهها ایران و آمریکا و یکی از نکاتی که خیلی جلب توجه کرد این بود که با این که دانشگاه صنعتی اصفهان دانشگاه خوبی بود ولی کسانی که ما در این دانشگاه تربیت میکردیم صرفا کسانی بودند که بهدنبال یک مدرک بودند و بیشتر میخواستند استخدام شوند و ترجیحا هم یک کار دولتی. خب این یک مقدار با فرهنگ دانشگاههای آمریکا متفاوت بود که بیشتر افراد به هر حال نگاه رفتن به بخش خصوصی و فعالیتهای اقتصادی دارند تا این که بروند کارمند دولت بشوند. البته دولت آنجا تا حد ممکن کوچک است و اعتقاد به دولت کوچک دارند و تعداد کل مستخدمین دولت فدرال و دولتهای ایالتی آنقدر بالا نیست. پس بنابراین، این تفاوتها را در نظر داشته باشید. در سال ۱۳۷۱ متولدین دهه ۶۰ ما که پیک جمعیتی بودند قرار بود وارد دانشگاه شوند. یک سوالی که در ذهن داشتیم این بود که این دهه بعد از این که فارغالتحصیل شوند چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد و اگر انسان یک آیندهنگری ساده داشته باشد متوجه میشود که با یک بنبست جدی روبهرو میشویم. به هر حال هر چه قدر هم دولت بخواهد استخدام کند چندین ضرر دارد؛ یکی اینکه آنها تبدیل میشوند به نیروهایی که بعد از دانشگاه انگیزه خودشان را از دست میدهند چون سیستم دولتی انگیزشی نیست و از همه بدتر به یک حقوق ثابت وابسته میشوند. قابل ذکر است که آن موقع این طرز فکر که خودشان ثروتآفرینی کنند کمتر از حال حاضر بود.
وی عنوان کرد: اولین اقدام ما در اصفهان این بود که در کنار دانشگاه ما نیاز داریم که یک ساختارهایی داشته باشیم که اگر دانشگاه این افراد را کارآفرین تربیت نمیکند، حداقل یک محیطی باشد که آنها با مقوله کارآفرینی آشنا شوند.
کریمیان گفت: شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان اوایل دهه ۷۰ شکل گرفت (روی کاغذ) و اینکه برود مصوبه شورای انقلاب فرهنگی بگیرد ولی کار عملی انجام نشد تا اواخر دهه ۷۰ که من و یکی دو تا از دوستان در شهرک مسئولیت گرفتیم. اولین اقدام ما ایجاد اولین مرکز رشد واحدهای فناوری[۱] در ایران بود. این مرکز رشد که درساختمان ۳ طبقهای در خیابان ۲۲ بهمن اصفهان به مساحت ۲۵۰۰ متر مربع که استانداری در اختیار ما قرار داده بود ایجاد و اولین شرکتهایمان را سال ۱۳۷۹ مستقر کردیم. واقعیت این است که در آن زمان شناخت کافی نداشتیم و خودمان هم نمیدانستیم دقیقا داریم چه کار میکنیم اما ایده کلی را داشتیم. میدانستیم که یک چنین ساختارهایی نیاز است و دنیا هم چنین ساختارهایی دارد. در آن موقع مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری در دنیا خیلی توسعه پیدا کرده بودند. خوب ما باید از یکجایی باید شروع میکردیم بنابراین ساختمان غدیر در خیابان ۲۲ بهمن را تبدیل کردیم به مرکز رشد غدیر و سال ۱۳۷۹ ما ۸ شرکت گرفتیم و در سال ۱۳۸۱ آن ساختمان دیگر فضا برای شرکتها نداشت. بسیاری از افراد در آن زمان چه دولتی و چه غیردولتی بااین ایده را آشنا نبودند.آقای دکتر توفیقی که آن موقع وزیر علوم بودند آمدندبه شهرک شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان. آن موقع ما ساختمان شیخبهایی با ۱۰ هزار متر مربع زیربنا را کنار دانشگاه صنعتی اصفهان ساخته بودیم و میخواستیم رسما افتتاح شود. در آن موقع وزارت فرهنگ و آموزش عالی نیز تازه شده بود وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و این یک ایدهای را داد که در حقیقت وزارت علوم میتواند در حوزه فناوری، کارآفرینی و نوآوری یک کارهایی انجام دهد که الگوی آن در اصفهان هم وجود دارد.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: بنده از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ رئیس شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان بودم و بعد به تهران آمدم و معاون فناوری وزارت علوم شدم که یک معاونت جدید بود. در حقیقت کار ما توسعهی این مدلی که در اصفهان پیادهسازی کرده بودیم برای بقیه نقاط کشور بود. بنابراین، بین سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ که من معاون وزیر بودم آمدیم مشابه کار اصفهان را در استانهای مختلف انجام دادیم و سعی کردیم از ساختارهای موجود استفاده کنیم. مثلا در شهرهای مختلف مثل مشهد، تبریز، یزد، سمنان و… سازمان پژوهشها شعبه داشت و همانها را تبدیل کردیم به پارک علم و فناوری تا از صفر دوباره چیزی نسازیم و همان افراد را بهجای انجام دادن پروژه تحقیقاتی درگیر حمایت از شرکتهای فناور و نوآور کردیم. در آن زمان در برنامه دولت نبود که جایی را ایجاد کند که شرکت نوپایی شکل بگیرند و بعد پول بدهد به بخش خصوصی برای اینکه ریسکهایشان کم شود. این تجربه خلاصه از دهه هفتاد تا اوایل دهه ۸۰ بود که عرض کردم تا چند نکته تحلیلی را عرض کنم که ناشی از این تجربیات است.
وی عنوان کرد: قبل از اشاره به این نکات تحلیلی یک نکته تجربی دیگر عرض کنم که از اوایل دهه ۸۰ ما یک کار خیلی خوبی کردیم در شهرک و پارکهای دیگر که ارتباطات بینالملل خود را خیلی تقویت کردیم. بین سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ شهرک علمی و تحقیقاتی و بسیاری از پارکهای ما عضو انجمن بینالمللی پارکهای علمی شدند. در سال ۱۳۸۲ انجمن بینالمللی پارکها بعد از اینکه دیدند ایران در این حوزه خیلی فعال شده تماس گرفتند که ما میخواهیم یک بخشی در غرب آسیا و شمال آفریقا ایجاد کنیم و دنبال مسئول میگردیم و دلمان میخواهد که این مسئول از ایران باشد چون تعداد اعضای ایرانی، در انجمن بینالمللی افزایش پیدا کرده است و از آن سال تقریبا یک دوره در میان (دورهها دو سال است) رئیس این بخش از ایران بوده است. بنابراین، ارتباطات بینالمللی خیلی گسترش پیدا کرد، عضویت ما در هیات مدیره انجمن بینالمللی پارکها خیلی به ما امتیاز داد که این ارتباطات را گسترش دهیم. بهطوری که الان ارتباطات صرفا ارتباطات سازمانی نیست. من سالهاست که هیچ مسئولیتی ندارم ولی در عین حال این ارتباط حفظ شده است. مثلا از پارکهای روسیه اگر بخواهند بیایند ایرانتماس میگیرند که بتوانند با پارکها ارتباط داشته باشند شرکتهایشان بتوانند با شرکتهای نوپای ایرانی ارتباط برقرار کنند و در حقیقت بتوانند ارتباط تجاری داشته باشند. تا قبل از برجام اوضاع خیلی خوب بود به خصوص دوره برجام هم یکی دو سال اول خیلی عالی شده بود بهطوری که مثلا یک تیمی از اتاق بازرگانی آلمان آمده بودند و بردمشان شهرک و چند تا پارک را بازدید کردند و بعد از این که رفتند من یک نامه نوشتم که میخواهم ۲۰ تا شرکت ایرانی را بیاورم آلمان که استقبال کردند و خیلی سریع نامه دادند به سفیر که ویزا برای همه این ۲۰ شرکت صادر شودو توانیستم یک تیم قوی متشکل از شرکتهای مستقر در پارکهای ایران را ببریم برمن[۲] آلمان.. به هر حال این تجربه خیلی خوبی بود که متاسفانه بعد از برجام به لحاظ ارتباطات بینالملل خیل لطمه خوردیم. خب دلایل آن هم مشخص است چون شما در حال تجارت هستید مشکلات ارتباطات به خصوص ارتباطات مالی را میدانید که چقدر سخت شده است.
کریمیان در ادامه افزود: حالا با توجه به این نکات و همایش خوبی که در هتل المپیک بود چند نکته به نظرم رسید با شما در میان بگذارم تا یک مقدار هم بازخورد شما را داشته باشیم تا یک مقدار دربارهاش صحبت کنیم.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس اظهار کرد: از دید من در این بیست و خوردهای سال یعنی دوره فعالیت پارکها (دوره هفتاد را کاری ندارم) ۳ چالش اصلی در بحث کارآفرینی در ایران داریم. البته چالشها زیاد است ولی من ۳ مورد را میخواهم راجع به آن بیشتر صحبت کنم.
کریمیان گفت: چالش اول را آموزشی میدانم. بهعنوان عضو هیات علمی بارها به همکارانم گفتهام ما به نسل بعد از انقلاب خیلی جفا کردیم. یعنی واقعیت این است که درجا زدیم و بعضی اوقات حتی عقبگردهایی هم داشتهایم. بهطور مثال من یک استاد دانشگاه فرضی که ۵ سال عضو هیات علمی بوده است را به شما معرفی میکنم. البته فرد خاصی مد نظر نیست فقط پروفایل یک عضو هیات علمی نسبتا جوان است. فرد لیسانس گرفته است، فوری بعد از آن فوقلیسانس گرفته، فوری بعد از آن دکتری گرفته و بعد از آن عضو هیات علمی شده است و بعد دانشجویی را تربیت میکند که این دانشجو هیچ حسی و ارتباطی با جامعه ندارد. نه تنها سیستم به بحث کارآفرینی نپرداخته بلکه اعضایی که الان جای من که امسال دارم بازنشست میشوم میآید، خودش فقط درس خوانده و آمده عضو هیات علمی شده است. خب من نمیتوانم انتظار داشته باشم که این عضو هیات علمی که هیچ ارتباطی با شما (صنعتگران و کارآفرینان) نداشته است، هیچ شناختی از استارتآپها ندارد، هیچ شناختی از کارآفرینی ندارد، خودش ارتباط با صنعت نداشته یا خودش شرکتی تاسیس نکرده (با این که خیلی موانع قانونی تاسیس شرکت برای اساتید برداشته شده است) دانشجوی کارآفرین تربیت کند. ارتباط با صنعت و جامعه به اساتید کمک میکند پژوهش موثر داشته باشد در غیراینصورت پژوهش یک پژوهش مرتبط با جامعه نیست. پژوهشی است که میگوید من باید بر روی آن تحقیق کنم چرا چون فکر میکند این را بلد است نه اینکه این کارایی دارد. پس بنابراین اگر شما ارتباط با صنعت را نداشته باشید پژوهش خوب ندارید. اگر پژوهش خوب نداشته باشید شما آموزش خوب ندارید و شما میروی راجع به یک کتاب درسی صحبت میکنید که یکی در خارج مثلا نوشته و خودت ترجمه کردی و داری درس میدهی و هیچ ارتباطی هم مثلا با مشکل آب تو ایران ندارد (بهفرض رشتهات هم آب است). پس بنابراین، اولین اتهام بر ما (بر سیستم آموزشی) وارد است.
وی عنوان کرد: کاری که ما در این دو دهه سعی کردیم انجام دهیم؛ این است که کمی این نواقص را در محیط مراکز رشد و پارکه عوض کنیم. واقعیت این است که خیلی امیدی به تغییر از طرف مدیران دولتی ندارم. من هیچ موقع خودم را مدیر دولتی ندانستم و بیشتر بیرون دانشگاه بودهام تا داخل دانشگاه. یعنی به این نتیجه رسیدم که یک مدیر دولتی در سطح مدیر کل و معاون وزیر، البته وزیر که جنبه سیاسی دارد، اینها خیلی موقتی هستند و بعد دنبال دستاورد سریعاند یعنی یک چیزی در رزومه خود نشان دهند و دنبال این نیستند که یک چیزی بکارند که مثلا ۱۰ سال بعد محصول دهد. پس بنابراین خیلی امیدوار نیستم که نظام ]مدیریت آموزشی[ خودش را تغییر دهد. ما نیاز داریم بچههایی که امروز هستند به نوعی در حدود ۱۰ درصد تا ۲۰ درصدشان تغییر پیدا کنند و آنها بتوانند در حقیقت عوض کننده نسل بعد باشند و تجربه نشان داده که شما نیاز نیست همه را عوض کنید. همین کتابی که جلوی شماست (کتاب جنگل بارانی) تجربه «سیلیکونولی» است. شما اگر نگاه کنید که در دهه ۵۰ میلادی (که تقریبا دهه ۳۰ ما میشود) و دهه ۶۰ میلادی دانشگاه استنفورد که یک دانشگاه کاملا خصوصی است، یک نسلی در این دانشگاه تربیت شدند که ارتباطشان با صنعت و رفع نیاز صنعت بهخصوص در حوزه نیمههادی و بحث آیسیتی[۳] وارد حوزه کسبوکار مرتبط با فناوری شدند و یک اکوسیستمی را بهوجود آوردند که خودش شده مدل برای خیلیها. پس بنابراین، ما نیاز داریم که یک نسلی باشند که همه مردم نیستند شاید ۱۰ درصد باشند و این افردا بتواند نسل بعدی تربیت کنند که در حقیقت آنها هیچ حافظهای از دوره غیرکارآمدنداشته باشند. چرا اینرا دارم مطرح میکنم چون بر اساس تجربیات داخلی و هم بینالمللی کشورهایی که در چند دهه اخیر این مسیر توسعه را طی کردند؛ یعنی مثل کرهای که در دهه ۶۰ (میلادی) در حقیقت جای ما بود متوجه می شویم یک قشر نخبه[۴] که ضرورتا دولتی نیستند باعث تغییر مسیر کشورشان شده اند. یعنی ما و کره در دهه ۶۰ تقریبا از لحاظ خیلی چیزها در یک رده بودیم حتی در بعضی از ردهها مخصوصا وجود بخش خصوصی تو دهه ۴۰ (شمسی) وضع ما بهتر از کره بود.
کریمیان افزود: درصحبت قبلی در کانون من یک اشاره داشتم به کارآفرینان دهه ۴۰ برای این که ما بالاترین رشد اقتصادی خود را در دهه ۴۰ که همان ۶۰ میلادی است در ایران تجربه کردیم و دلیلش هم عرض کردم مهمترین دلیل این بود که دولت پول نفت دستش نرسیده بود و در کار مردم (بخش خصوصی) خیلی دخالت نمیکرد و کارآفرینانی مثل حاجی برخوردار و خانواده لاجوردی و… داشتند کار خودشان را میکردند. حتی دانشگاه خصوصی مدیریت شعبه هاروارد را در پل مدیریت تهران ایجاد کردند. پس بنابراین ما نیاز داریم که دو تا نسل داشته باشیم که این کار را انجام دهند. نسل اول همان ۱۰ درصد هستند که نسل دوم را تربیت می کنند. حالا در این ۲۰ سال یعنی دهه ۸۰ و ۹۰ (شمسی) نمیخواهم بگویم ما موفق بودیم ولی لااقل در بعضی مسایل خوب عمل کردیم. حرکات خوبی انجام شده است که البته این حرکات را خیلی مدیون مدیریت میانی هستیم که بخشی در دولتاند و بخشی در مدیریت بخش خصوصی. یعنی اگر ما کاری کردیم در این دو دهه بهخاطر آن مدیریت میانی بوده چون مدیریت بالایی خیلی سیاسیتر از این حرفها هستند که بتوانند کار کارشناسی کنند.
وی عنوان کرد: در اوایل دهه 80 اصلا در ادبیات هیچ کسی بحث کارآفرینی نبود، بروید نگاه کنید. واژه “Entrepreneurship” اصلا خیلی جاها یا به این مفهومی که واقعا امروزه تعریف شده و اینکه یک فرهنگ است، این بحثها واقعا نبود. مثلا قانون حمایت از شرکتهای دانشبنیان که شما زیاد راجع به آن شنیدید مصوب سال 1389 است که تا سال 1391 هیچ اقدامی در این قانون نشد. تا این سال قانون بود ولی اجرایی نشده بود ولی امروز که من برمیگردم به سال 1380 و اوایل این دهه خب شکرگزارم که در جلساتی شرکت میکنم که دوستان حرفهایی میزنند که روی تجربه و دانشی است که بهدست آوردند. سازمانهای مردم نهادی تشکیل شده مثل شما (کانون کارآفرینان استان تهران) که در حقیقت در این مسیر حرکت میکنید و نقش شما بسیاربسیار پایدارتر و درازمدتتر خواهد بود حتی نسبت به همان کسانی که برنامهریز و حتی قانونگذارند. پس بنابراین الان ما روبهرو هستیم با یکسری ادبیات یعنی این واژهها تقریبا دارد در قشری از جامعه معنا پیدا میکند. همچنین غیر از ادبیات، کارشناسانی که این ادبیات را میفهمند که خیلی مهم است. ما الان در بحث پارکها و مراکز رشد نسل سوم در حال وارد شدن هستند. یعنی یک دوره اگر ما نسل اول حوزه پارکها و مراکز رشد باشیم، یک نسل بعد از ما و نسل سومی که الان دارند یکسری کار مدیریتی در حوزه فناوری و نوآوری و کارآفرینی انجام میدهند. پس ما با یک جمعیتی روبهرو هستیم که هم تجربه داخلی دارند، این ادبیات را میفهمند و ارتباطات بینالمللی هم برقرار کردند.
کریمیان گفت: نکته دیگری که وجود دارد این است که ما با نسل جوانی روبهرو هستیم که خوشبختانه مجبور شده فکر کار دولتی را از سرش بیرون کند. نه اینکه پدر و مادر به فرزند خود بگویند نرو دنبال کار دولتی و یا یک جا استخدام نشوید. بلکه خود جوانان این را ترجیح میدهند. من با کارآفرینان بسیاری روبهرو شدم که چالش اصلی آنها خانواده است. چون نمیخواهد برود استخدام شود، میخواهد ایده خودش را پیاده کند و یک کاری برای خودش ایجاد کند ولی مرتب از او در سال اول، دوم… میپرسند خب چه کار کردی؟ چقدر پول در میآوری؟ سوالهای خانوادهها این است. ریسک را متوجه نمیشوند. ریسک رانمیتوانند تحمل کنند! یعنی نسل جوانی که الان فهمیده فوقلیسانس به دردش نمیخورد، دکتری به دردش نمیخورد با خانوادهاش باید بجنگد. چون خانواده میگوید دختر جان برو فوقلیسانس خودت را بگیر، برو دانشگاه آزاد ما پولش را میدهیم. برو هرجا برو پیام نور برو دکترا بگیر ما خانم دکتر در خانواده میخواهیم. پس بنابراین، یک مقدار نسل بعدی ما که بعد از دهه ۶۰ هستند یک پارادایم شیفیتی درونشان اتفاق افتاده که بخشی از آن را مدیون یکسری فعالیتهای داخلی هستیم ولی بخش دیگری را مدیون دهکده جهانی هستیم. هر چه اینها بخواهند جلوی این نسل را بگیرند که ارتباط بینالمللی نداشته باشد امکان ندارد. بعضی اوقات من با جوانهایی روبهرو میشوم که وارد فضاهایی تو اینستاگرام، تو شبکههای اجتماعی و یوتویوب شده اند و مهارتهایی یاد می گیرند که در دانشگاه یاد نگرفته اند. چرا؟ چون برای کارش نیاز دارد. اصلا فهم دهه ۶۰ یک مقدار راحتتر بود، دهه ۷۰ باز هم تا حدی راحت بود ولی فهم نسل دهه ۸۰ و دهه ۹۰ را اصلا راحت نیست. اصلا در یک فضای دیگرند حتی اکراه دارند با شما صحبت کنند چون احساس میکنند شما او را نمیفهمید. پس بنابراین ما بخشی از آن را مدیون این هستیم که این ارتباطات جدید چه بخواهیم و چه نخواهیم وجود دارد و هست.
کریمیان عنوان کرد: دو کتاب در این پنج شش سال خیلی دید من را نسبت به این قضایا تغییر داده است. یکی کتاب «جنگل بارانی» است (من یک نسخهاش را سفارش دادم یکی از دوستان از کانادا آورد و بعد دوستان را تشویق کردم ترجمه کنند. یکی هم کتاب «انسان خردمند» درباره اینکه انسان چگونه انسان شد و اینکه ما چگونه به این نقطه رسیدیم. این کتاب را توصیه میکنم حتما بخوانید واقعا دیدگاهتان را عوض میکند. در این کتاب یک بحث قشنگی دارد به نام شهروند جهانی شدن. میگوید شما انتظار نداشته باشید که نسل آینده که تقریبا همان دهه ۶۰ ما و بعد از آن هستند خودش را وابسته به هویت ملی بداند. اصلا برایش هویت ملی معنا پیدا نمیکند چون این دیوارها و مرزها ممکن است به لحااظ فیزیکی وجود داشته باشد ولی به لحااظ مجازی و فکری این مرزها وجود ندارد. الان نسل جدید ما در متاورس است. اصلا در اینترنت یک هویت مجازی دارد. کاملا با هویت مجازی معامله می کند، میخرد، میفروشد، سفر میکند، دوست پیدا میکند. این نسل هویت ملی خودشان را از دست میدهند و چارهای هم نیست دنیا کوچک شده مگر کشوری مثل آمریکا میتواند با بستن درهایش به توسعه تکنولوژی فکر کند و بگوید که من قدرتمندترین کشور دنیام هستم و من خودم توسعه تکنولوژی، هوا و فضا، اینترنت همه را انجام میدهم. امکان ندارد دو روزه میخورد زمین اگر ارتباطش را با دنیا قطع کند. پس در این ۲۰ سال علیرغم اینکه ما نقاط ضعفی داشتیم، نقاط هم مثبتی داشتیم بستری فراهم شده است که نسل جوان بتواند به کارآفرینی و نوآوری و اهمیت ارتباطات بین الملل فکر کند. این نسل جوان دارد پدر و مادر خود را نیز تغییر میدهد. اگر هم آنها خیلی تغییر نکنند میرود دنبال کار خودش و هیچ تعارفی ندارد.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: اخیرا من یک مطلبی را در چند صفحه به نام مهاجرت معنوی نوشتم. چون نسل جوان ما به هر دلیلی مهاجرت میکند که در بسیاری موارد دلیل آن اقتصادی نیست. بحث من این است که بسیاری از جوانهای ما دارند مهاجرت معنوی میکنند. یعنی آن چیزهایی که محدودیتزا هست در داخل کشور را از آن فاصله میگیرند و بهصورت غیرفیزیکی ذهنشان دارد مهاجرت میکند. همیشه گفته ام با این سیستم که قادر نیستیم نسل جوان کارآفرین تربیت کنیم دانشگاههای ما منقرض میشوند. چون طبق تئوری داروین در یک اکوسیستم یا تو خودت را بهروز میکنی یا اینکه منقرض میشوی. اکوسیستم همین است. اکوسیستم نوآوری هم همین است. یا تو خودت را سازگار میکنی و تغییر پیدا میکنی یا منقرض میشوی و آنهایی که تغییر نمیکنند چه فرد حقیقی باشد و چه حقوقی چه شرکت باشند و چه آدم باشند منقرض میشوند. الان نسل ما نمیتواند تکیه داشته باشد به چیزهایی که در دانشگاه یاد گرفته است. چون اگر ۴ سال دانشگاه را دوره لیسانس در نظر بگیریم، وقتی دانشجو وارد میشود مثلا در ۱۴۰۱ تا خارج میشود در سال ۱۴۰۵ آن چیزهایی که یاد گرفته است تا حدی منسوخ میشوند. مگر اینکه یاد بگیرد که چگونه یاد بگیرد.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس در پاسخ به سوال یکی از مهمانان که پرسید مگر در این دانشگاهها چیزی یاد میگیرند گفت: من نمیخواهم بحثم خیلی به حاشیه برود، بحث جداگانهای است. بله و نه. ما نباید سیاه و سفید ببینیم. اعتقاد جدی دارم حتی آنهایی که دانشگاه نرفتند مثل استیوجابز، بیلگیتس و… همه اینها اعتقاد به تحصیلات دانشگاهی دارند. حالا از نوع بهترش ولی چرا ما نیاز به دوره دانشگاه داریم نه ضرورتا برای یادگیری یک تخصص زیرا برای رشد شخصیت اجتماعی نیاز هست که بچهها از خانواده خود فاصله بگیرند، استقلال فردی را تجربه کنند و از همه مهمتر ابزاری را یاد بگیرند که آن ابزار برای یادگیری آیندهشان به دردشان میخورد. یعنی اگر یک دانشجوی فوقلیسانس در حال انجام یک پایاننامه است من خیلی امیدوار نیستم که این موضوع پایاننامهاش خیلی کارساز باشد ولی آن چیزی که یاد میگیرد، مهارتهایی که یاد میگیرد، میخواهد زبان انگلیسی باشد، چگونه یک مقاله پیدا کند، چگونه تکنولوژی را بفهمد اینها خیلی مهم است. نسلی که در قرن 21 وارد حوزه کسب و کار می شود طبق یک مدل باید 16 مهارت کلیدی داشته باشد. خیلی از این مهارتها را هم ما در دانشگاه یاد نمیدهیم ولی بعضیهای از این مهارتها را بالاخره یاد میگیرند. 4 تا از این مهارتها با (C) شروع میشود. خلاقیت[۵] و تفکر نقادانه[۶] در دانشگاه درس داده نمیشود. این مهارتها ژنتیکی هم نیستند یعنی افراد خلاق بهدنیا نمیآیند. مهارت بعدی همکاری با دیگران[۷] است یعنی بتوانی با دیگران کار کنید. اگر دانشجو در دوره ۴ سال خود فعالیت فوقبرنامه داشته باشد این مهارت در او پرورش مییابد (این را در کلاس یاد نمیگیرد در برنامه فوق برنامه یاد میگیرد). دوره جوانی است بالاخره این اتفاقات میافتد، در گروه موسیقی یا گروه ورزش یا بسیج یا انجمن اسلامی. مهارت بعدی توانایی برقراری ارتباط با دیگران[۸] است. یعنی چیزهایی مثل اینترنت، یعنی تسلط به زبان انگلیسی. در خوشبینانهترین حالت فقط ۵ درصد از اطلاعات و محتوی در اینترنت به فارسی است و ۹۵ درصد محتوی (هر چه بخواهید یاد بگیری) به زبانهای دیگر به خصوص انگلیسی است. بهعنوان یک مثال ساده برای تعویض باتری موبایل آیفون که نسبتا پیچیده است مجبور نیستیم ببریم بیرون تعویض کنند شما در یوتویوب بروید سرچ کنید و یاد بگیرید. یعنی اگر بچههای ما برقراری ارتباط بلد نباشند، انگلیسی بلد نباشند اصل اطلاعاتی که میتواند مشکلاتشان را در حوزه تجارت و هر چیز دیگر برطرف کند در دسترسشان نخواهد بود. بعد این ۴ مهارت اصلی که مهارتهای یادگیری هستند یکسری مهارتها هم جنبه سواد دارد.
کریمیان افزود: امروز دیگر سواد، خواندن و نوشتن نیست. به یکی نمیگویند باسواد چون خواندن و نوشتن بلد است. اولین مورد سواد اطلاعات[۹] است. دانشجویان به خصوص دانشجوی فوق لیسانس و دکتری باید بداند اطلاعات را چگونه در چه منابعی و با چه کلید واژههایی جستجو کند که بتواند به راحتی و با کمترین هزینه و کمترین وقت به اطلاعات برسد. این سواد اطلاعات است. بعضیها این سواد را دانشگاه یاد میگیرند ولی بعضیها در دانشگاهها یاد نمیگیرند و مجبور می شوند خودبهخود خیلی از این موارد را یاد بگیرند. خیلی سریعتر از آن چیزی که فکر میکنید. سواد بعدی سواد فناوریی[۱۰] است. نمیشود که شما مثلا در حوزه کشاورزی فعال باشید ولی در حوزه مکانیک و ماشینآلات اطلاعات عمومی نداشته باشید. در آن صورت کشاورز موفقی نیستی. تکنولوژیهایی که به نوعی مرتبط است ولی ضرورتا شما در آن تخصص ندارید ولیباید در سطح عمومی یاد بگیرید. الان از ترکیب تکنولوژیهاست که نوآوری اتفاق میافتد. هنر استیو جابز نیز این بود که هنر را با تکنولوژی ترکیب کرد. که این موبایلی باشد که فقط یک دکمه داشته باشد یا اصلا نداشته باشد. سواد بعدی و شاید از همه مهمتر سواد رسانه[۱۱] است. چقدر روبهرو میشویم با آدمهای باسواد حتی دارای دکتری که بهراحتی گول اطلاعات غلط در اینترنت را میخورند. نمیتوانند واقعیت و حقیقت را با افسانه[۱۲] تفکیک کنند. این مهارتها بعلاوه یکسری مهارتهای اجتماعی که وارد آن نمیشوم برای موفقیت در قرن ۲۱ ضروری هستند. اگر نسل جوان ما اینها را در دانشگاه بدست نیاورد به هر حال یکجا باید یاد بگیرد. میتواند دانشگاه هم نرود یاد بگیرد ولی در دانشگاه هم موقعیتهای خوبی وجود دارد که این مهارتها را بهدست آورد.
کریمیان گفت: چالش بعدی ما وضعیت دولت است. یعنی در این ۳۰ سال گذشته مهمترین مانع در زمینه کارآفرینی را دولت میبینم. اصلا بحث من این نیست چه کسی مقصر است. بحث من این است که از دهه ۴۰ شمسی (۶۰ میلادی) یک اتفاقی افتاد که دیر زنگ خطر آن به صدا درآمد و آن این بود که اواخر دهه ۴۰ شمسی و به خصوص اوایل دهه ۵۰ دولت پول نفت به دستش آمد. پولی که وابسته به مردم نبود. شما اگر تاریخ شفاهی ایران زمان پهلوی را بخوانید از کسانی که مثلا در آن دوره مدیر بودند دقیقا اشتباهات شاه را مطرح میکنند. همه آنهایی که طرفدار نظام شاهنشاهی بودند میگویند شاه اوایل دهه ۵۰ اشتباه کرد. به خصوص سازمان برنامهریزی و بودجه ریزی (سازمان برنامه و بودجه) را دور زد. در نظام اقتصادی و تصدی فعالیتهای اقتصادی، دولت نباید ورود پیدا کند. مثلا بانک مرکزی باید بتواند مستقل از دولت تصمیم بگیرد و تصمیمات آن نباید جنبه سیاسی داشته باشد. بهره را افزایش بدهد، ندهد… خیلی چیزها باید باید اینطوری باشد. خوب پول شیرین نفت آمد دست شاه و اگر تاریخ را بخوانیم میبینیم که تصمیماتی گرفته شد که آن رشد اقتصادی ده درصدی دهه ۴۰ را که پول هم زیاد دستمان نبود تبدیل کرد به رشد اقتصادی پایین تر. بهجای حمایت از بخش خصوصی دولت پروژههایی را با پول نفت و مدیریت دولتی شروع کرد که نباید راسا وارد می شدگفت ما خودمان پول داریم میریم مثلا فولاد را راه میاندازیم، نیشکر را راه میاندازیم و انواع چیزهایی که دولت اصلا نباید مستقیما وارد مدیریت آن میشد و از همه بدتر نسلی از مدیران را تربیت کرد که هیچ حسی در رابطه با نقش مردم در توسعه اقتصادی ندارند و هر جا که مثلا بخش خصوصی باید وارد شود مانع میشوند. حالا نمیدانند این فساد و این سرمنشاء آن ورود دولت به این موارد بوده است. پس اگر اعتماد به مردم و بخش خصوصی باش دولت کاملا در حوزه سیاستگذاری نقش خوبی را ایفا میکند و باید هم انجام دهد.
وی افزود: نمیدانم چند نفر کتاب «تکنوکراسی در دوره پهلوی» که سرگذشت رضا نیازمند است را خواندید. وی معاون وزیر اقتصاد در همان دوره طلایی دهه چهل بود. یک بوروکرات و تکنوکراتی که خیلی قشنگ نقش دولت را فهمیده بود که چگونه میتواند باعث رشد و توسعه بخش خصوصی شود. «دکتر سعیدی» دانشگاه تهران آمد یک کار بزرگی کرد و سرگذشت بسیاری از افراد تاثیرگذار بخصوص در دهه ۴۰ بودند تبدیل به کتاب کرد. پس نقش دولت بعد از دهه چهل در بحث کارآفرینی علیرغم ادعاها، نقش خیلی مثبتی نبوده است. البته نمیخواهم سیاه و سفید ببینم و بگویم نقش دولت فقط بد بوده است. نمونههای خوب آن مانند توسعه پارکها و مراکز رشد و یا قانون حمایت از شرکتهای دانشبنیان هم بوده که اشاره شد ولی آن نقشی که دولت در کشورهای جدیدا توسعه یافته مثلا کره و تایوان و مالزی می بینیم در ایران مشاهده نمی کنیم. حتی دولت ویتنام که کشوری کمونیستی و ضد آمریکا بوده است نقش دولت را به درستی تعریف کرده است و در سالهای اخیر رشد و توسعه عجیبی را تجربه می کند. یا چین کمونیست در آغاز اصلاحات اقتصادی یک شعار اصلی داشت که «آن کاری که بخش خصوصی می تواند انجام دهد، دولت نباید انجام دهد». در عمل دولت چین خودش را از حوزه اقتصاد و حوزه بخش خصوصی تا حد زیادی کنار کشید با اینکه یک کشور کمونیستی بود.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: چالش سوم بحث فرهنگ است. فرهنگ اصلا از بالا تغییر پیدا نمیکند. آقای دکتر سریعالقلم که یکی از متفکرین و کارشناسان خوب حوزه توسعه است خیلی زیبا این موضوع را در کتابها و مقالات خود تبیین کرده است که عوض کردن یک سیستم ضرورتا از بالای بالا صورت نمیگیرد برای همین مخاطب ایشان در بسیار از نوشته ها عامه مردم هستند مانند نصیحتهایی که به اساتید دانشگاه و یا نسل آینده دارد. مثلا ۳۰ توصیه برای اساتید دانشگاه، ۳۰ توصیه برای نسل جوان آینده… یعنی مخاطب دکتر سریعالقلم خیلی اوقات خود ما هستیم. منظور این است که اگر میخواهیم وضعین محیط زیست در ایران بهتر شود من و تو باید درست شویم. تو دنیا هم اگر بحث محیط زیست پررنگ شده است به خاطر حضور پررنگ مردم است. فکر میکنید مثلا در آمریکا سیاستهای زیست محیطی ناشی از حزب جمهوریخواه یا حزب دمکرات در آمریکاست؟ اصلا و ابدا، هر دوتای آنها خیلی موضع خوشی نسبت به محیط زیست ندارند. حتی دمکراتهایی که موضع بهتری دارند… بلکه مردماند. پس بنابراین، اگر ما بخواهیم در حوزه کارآفرینی کار کنیم هیچ اشکالی ندارد اگر از خودمان شروع کنیم و تشویق نکنیم بچههایمان را که بروند آن رشتهای که ما فکر میکنیم خوب است. من دو پسر دارم هر دو دیپلم ریاضی، هر دو هم فقط لیسانس علوم انسانی دارند و خیلی خوشحال هستم که رفتند دنبال آن چیزی که دوست دارند.
وی گفت: در خانوادههای ایرانی ما ناخودآگاه این کار را میکنیم و بچهها را مجبور میکنیم در مسیر مورد نظر ما حرکت کنند. در گذشته شاید این قابل قبول بود ولی در دنیای امروز که همه چیز به سرعت و فراتر از تصور ما در حال تغیر است این کار درستی نیست. زور کردن بچهها برای ادامه تحصیل در زمینه تخصصی مورر نظر ما که که حاصل درک ما از گذشته است کار درستی نیست. همانطور که اشاره کردم خیلی از این تخصصها دارد به سرعت بهروزرسانی میشود. بچه های ما خیلی راحت میتوانند به قول معروف آموزگار خود باشند. اطلاعات در مورد هر چیزی که بخواهید، هر کاری که بخواهید انجام دهید در فضای مجازی وجود دارد. امکان ندارد شما روش آن کار را پیدا نکنید. بنابراین، ضررورتا مدرک ضامن موفقیت نیست بلکه یادگیری مداوم عامل موفقیت است. صحبت یک پسر بچه ۱۳ ساله استرالیایی برایم جالب بود که به پدر و مادر خود میگویند چرا باید بروم مدرسه؟ اینترنت بیشتر از معلمان من میداند و من میتوانم اطلاعات مورد نیاز را از اینترنت بگیرم. نه اینکه این حرف کاملا درست باشد ولی یک فلسفهای پشت این صحبت این بچه است و ان این است که نقش خودیادگیری در نسل بعد دارد پررنگ میشود. البته آموزش در مدرسه اگر درست انجام شود یک چیزهایی یاد میگیرد مثل ارتباطات، رهبری و … که ضرورتا پشت کامپیوتر یاد نمیگیرد. پس بنابراین، این بحث فرهنگی ما به خصوص در خانوادهها خیلی باید تغییر پیدا کند و این معضل جدی است. یعنی اگر کسی مدتی را در خارج از کشور گذرانده باشد و فرهنگ خانوادهها را ببینید مشاهده میکند که خیلی متفاوتاند. اصلا عار نیست برای بچه که در دوره دبیرستان کار کند. عار که نیست هیچی بلکه پدر و مادر مجبورش میکنند که باید خودش پول تو چیبیاش را دربیاورد حالا هر چقدر که وضع مالیشان هم خوب باشد. برود در مکدونالد کار کند.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس گفت: هیچ یادم نمیرود دوره فوقلیسانس بودم در کافه تریا دانشگاه استاد من و جمعی دیکر یک مهمانی داشتیم یک خانمی آمد سر میز شروع کرد به سفارش گرفتن برای غذا. بعد رو به یکی از اساتید من کرد گفت سلام پدر. یعنی معمولی است که دختر یک استاد دانشگاه در کافه تریا کار کند. برای همین است که کار کردندر دوره تحصیل دانشگاهی کاملا کاملا جا افتاده است. رسم است که دانشجویان بعد از لیسانس از محیط دانشگاه و آکادمیک بیرون بروند. بعد از مدتی کار کردن و یا حتی مسافرت برای دیدن دنیا و جامعه اگر خواست ادامه تحصیل بدهد میتواند توجیه منطقی و عملی داشته باشد.. رفتن به دوره دکتری که اصلا استثناست و نرم نیست. اگر بخوای با مدرک دکتری استخدام شوی معمولا به تو می گویند«اورکوالیفاید» (بیش از حد نیاز شایسته) هستید. با مدرک دکتری میروی کار پیدا کنید براحتی کار پیدا نمیکنید. می گویند خیلی خوبه خیلی عالیه ولی ما با این مدرک نمیخواهیم. من در کارم در بخش خصوصی به هیچ وجه در این ۱۶ سال دانشجوی دکتری یا فردی با مدرک دکتری استخدام نکرده ام. در حالی که استاد دانشگاه هم هستم. چون اصلا نمیتوانم به او بگویم این کار را انجام بده، نمیتوانم به او چیزی یاد بدهم چون فکر میکند همه چیز را بلد است. در حالی که باید از صفر شروع کند. یک ماه اول فقط باید بخواند که ما داریم چه کار میکنیم. ماه دوم یک دوتا کار به او بدهیم ببینیم خلاقیت دارد کار را میتواند انجام دهد. میتواند یک ارائه ساده فراهم کند یا خیر؟ پس بنابراین، بحث فرهنگی سومین یا شاید مهمترین چالش نسل آینده و نسل جوان در حوزه کارآفرینی است.
کریمیان در نهایت گفت: شما بهعنوان کانون کارآفرینی استان تهران به نظرم اهداف خیلی خوبی را برای کانون انتخاب کردید. شما نقش خیلی مهمی میتوانید در رابطه با نسل جوان داشته باشید. پیدا کردن جوانان که بتوانند تجارت شما را زیر و رو کنند کار آسانی نیست. مثل الماس نتراشیده است. پیدا کردن آن سخت است ولی یکسری اصول و الگوهایی وجود دارد که اگر هزینه کمی کنید و این را تبدیل به مدل کنید برای بقیه تجارتها در کانون خیلی میتوانید به توسعه فرهنگ کارآفرینی در نسل جوان کمک کنید. یکی از اینها اتفاقا بحث مدرک است. آیا این فقط رفته مدرک بگیرد یا نه واقعا چیزی یاد گرفته است. پس بنابراین، یک مقداری بحث مدرک را در جایگاه نرمال بیاورید.حتی در صورت داشتن مدرک هم باید پرسید که چه کاری غیر از دانشگاه انجام داده است؟ دانشگاه خوب و مهم است ولی مثلا یکی از سوالهای عمده برای استخدام افراد بعد از دوره لیسانس این است که در دانشگاه غیر از درس خواندن چه فعالیت دیگری داشته است ؟ آیا فعالیتهای فوق برنامه داشتی؟ کلاس زبان رفتی؟ زبانت در چه حد است؟ سرچ ساده میتوانی در گوگل انجام بدهیم؟ یکسری مهارتهایی که ناشی از فعالیتهای غیر درسی و فوق برنامه دانشجو است. پس فعالیتهای فوق برنامه را امتیاز بالاتری بدیم. مخصوصا اگر کار کرده باشد. من خیلی خوشحال میشوم دانشجو بیاید به من بگوید که بعد از دوره لیسانس یا در دوره لیسانم چون خانوادهام وضع مالی خوبی نداشتند رفته بودم گچکاری در ساختمانها میکردم. چقدر عالیست، چقدر خوب است. واقعیت این است که من همه دوران تحصیل خودم چون بورسیه جایی نبودم کار کردم و اینهاست که به ما چیز یاد میدهد تا صرفا سر کلاس درس، درس خواندن. پس به فعالیتهای فوق برنامه توجه کنیم. مدرک را در جایگاه خودش قرار دهیم. حتما روی مهارتها یک دقت بیشتری داشته باشیم و یکسری سوالهایی برای خودتان انتخاب کنید که نشان دهد این جوان ها این ظرفیتها و مهارتها را داشته باشند. چون اگر این مهارتها را داشته باشند قابلیت این را دارند که کار کنند و در محیط کار چیزهای جدید یاد بگیرند. این افراد اگر در محیط کار موضوع جدیدی مطرح می شود ، می گویند من میتوانم انجام دهم من میتوانم امتحانش کنم. چون این باعث میشود خودش را نشان دهد و مراحل دیگر… به هر حال نقش شما در توسعه فرهنگی کارآفرینی به خصوص در قبال نسل جوان خیلی مهم است. ما همینطور که عرض کردم در حق این نسل جفا کردیم (دهه ۶۰ دهه ۷۰) خودشان اگر کاری کردن کردند ولی لااقل در دهههای بعد باید سعی کنیم با دقت بیشتری کار کنیم.
برای مطالعه قسمت دوم خبر جلسه هماندیشی «کانون کارآفرینی استان تهران» اینجا را کلیک کنید.
[۱] Technology Business Incubator
[۲] Bremen
[۳] ICT
[۴] Elite
[۵] creativity
[۶][6] critical thinking
[۷] collaboration
[۸] communication
[۹] Information Literacy
[۱۰] Technology Literacy
[۱۱] Media Literacy
[۱۲] Facts and Fiction
پایان پیام/