شش توصیهای که میتوانند به آرامی و بهطور نامحسوس کسبوکار شما را نابود کنند

مترجم: دکتر رضا بازگیر | این نکاتِ به ظاهر رایج اما در اصل گمراهکننده در راهاندازی استارتآپ، ممکن است پیش از آنکه کسبوکارتان حتی شانسی برای بقا پیدا کند، به آن صدمه بزنند.
به گزارش پایگاه خبری موفقیت شناسی به نقل از فوربس، همواره توصیهها یکی از معدود چیزهایی هستند که یک مدیرعامل استارتآپ هرگز کمبودشان را حس نمیکند. این توصیهها از سوی سرمایهگذاران، اعضای هیئت مدیره، همتایان و حتی کارکنان خود شما ارائه میشوند. و در بیشتر مواقع، قانعکننده به نظر میرسند. چالش اینجاست که همه توصیهها مفید نیستند. در واقع، برخی از آنها میتوانند به طور نامحسوس شرکت شما را در معرض خطر قرار دهند، اگر بیش از حد به آنها عمل کنید. با گذشت زمان، بسیاری از بنیانگذاران درمییابند که نادیده گرفتن توصیههای بد به اندازه عمل کردن به توصیههای خوب اهمیت دارد.
در ادامه، به نمونههای رایجی میپردازم که ممکن است در تئوری خوب به نظر برسند، اما در عمل میتوانند آسیبهای واقعی ایجاد کنند.
1) «فقط با ۱۰ سرمایهگذار صحبت کن. اگر هیچ کدام تو را جدی نگرفتند، کنار بکش»
در نگاه اول، این حرف منطقی به نظر میرسد. اگر ده نفر به استارتآپ تو اعتقاد ندارند، شاید واقعاً بازاری برای آن وجود ندارد. اما واقعیت این است که سرمایهگذاران نمونهای تصادفی از خردمندی نیستند. آنها از اکثر طرحها به دلایلی رد میشوند که اغلب هیچ ربطی به تو یا کسبوکارت ندارد.
تنها بررسی ریاضی این موضوع نشان میدهد که این توصیه چقدر اشتباه است. یک سرمایهگذار خطرپذیر معمولی ممکن است با ۱۰۰ شرکت ملاقات کند تا در نهایت روی تنها یکی از آنها سرمایهگذاری کند. کنار کشیدن پس از صحبت با تنها ۱۰ سرمایهگذار، مانند انصراف از یک ماراتن پس از دویدن ۲۰۰ متر است. در این شرایط، فرصتی برای به نتیجه رسیدن احتمالات حتی به وجود نمیآید. بسیاری از بنیانگذاران تنها پس از دهها یا حتی صدها رد شدن، موفق به جذب سرمایه میشوند. این به معنای بد بودن ایده آنها نیست؛ فقط به این معناست که هنوز سرمایهگذار مناسب را پیدا نکردهاند.
پس اگر پشت سر هم جواب “نه” میشنوید، فرض نکنید که این یک حکم قطعی است.
2) «نگران نباش، ما از تو حمایت میکنیم.»
این جمله معمولاً از زبان سرمایهگذاران شنیده میشود و همیشه اطمینانبخش به نظر میرسد. تا وقتی که بخش نامرئی دوم این جمله را به خاطر میآورید: «تا زمانی که تصمیم بگیریم دیگر از تو حمایت نکنیم.»
مسئله این نیست که سرمایهگذاران دروغ میگویند. آنها در همان لحظه احتمالاً باور دارند که چیزی که میگویند درست است. مشکل اینجاست که شرایط تغییر میکند و بازارها نوسان پیدا میکنند، منابع مالی کاهش مییابند و اولویتها بازتنظیم میشوند. زمانی که شما به آن «حمایت» اعتماد میکنید، ممکن است دیگر وجود نداشته باشد.
راهکار هوشمندانه چیست؟ اگر کسی به شما میگوید: «از تو حمایت میکنیم»، سؤال بعدی شما باید این باشد: «عالیه، به چه میزان و تحت چه شرایطی؟» این سؤال، یک رویارویی تهاجمی نیست. فقط همان منطقه خاکستری که میتواند در آینده استارتآپ شما را آسیبپذیر کند، از بین میبرد.
3) «مهندسین خارج از کشور یا دور کار را استخدام کن. هزینهشان کمتر است.»
این توصیه در جدول محاسبات مالی بینظیر به نظر میرسد: هزینه نیروی کار کاهش مییابد، خروجی کار به طور تئوری افزایش پیدا میکند و سرمایهگذاران تصور میکنند شما گنجی پیدا کردهاید. اما واقعیت با اعداد در جدول تطابق ندارد.
استخدام یک تیم دورکار در آن سوی جهان، درست در زمانی که استارتآپ شما توانایی مقابله با پیچیدگیهای اضافی را ندارد، مشکلات بیشتری ایجاد میکند. شما ساعتهای بیپایانی را صرف مدیریت تفاوت زمانی، کنترل کیفیت و جابجایی پرسنل خواهید کرد. نیروی کار ارزان، وقتی دردسرهایش را محاسبه کنید، دیگر ارزان نیست. بله، بسیاری از شرکتهای بزرگ تیمهای خارجی دارند. اما آنها زیرساخت، بودجه و مدیران میانی لازم برای مدیریت این فرآیند را نیز در اختیار دارند. یک استارتآپ جوان معمولاً فاقد این امکانات است. در بیشتر موارد، آنچه از نظر مالی صرفهجویی میکنید، سه برابر آن را از نظر زمانی از دست میدهید.
4) «تغییر مسیر بده و برو سراغ یک کسبوکار دیگر. این چیزی بود که فلان شرکت را نجات داد.»
این توصیه را معمولاً وقتی اوضاع بر وفق مراد پیش نمیرود میشنوید. سرمایهگذاران عاشق اشاره به شرکتهایی هستند که با «تغییر مسیر» به موفقیت رسیدهاند. اما حقیقت این است که به ازای هر داستان موفقیت، صدها تغییر مسیر وجود دارد که به شکست انجامیدهاند.
خطر واقعی در اینجا، «حواسپرتی» است. اگر شروع کنید به دنبال کردن هر بازار جدید و درخشانتری که دیگران پیشنهاد میدهند، در واقع دیگر مشغول ساختن شرکت خود نیستید، بلکه تنها در حال امتحان کردن لباسهای تصادفی هستید تا یکی به اندازهتان باشد. در بیشتر مواقع، حتی قبل از پیدا کردن گزینه مناسب، سرمایهتان تمام میشود.
این به آن معنا نیست که اگر کسبوکارتان واقعاً جواب نمیدهد، چشمتان را بر واقعیت ببندید. اما تغییر مسیر باید تصمیم خود شما باشد؛ تصمیمی مبتنی بر شواهد دریافتی از مشتریان و بازارتان، نه صرفاً به این دلیل که یک عضو ناراضی هیئت مدیره فکر میکند این راهحل سریعی است.
5) «بیا مستقیماً با بزرگترین رقیب روبرو شویم»
گاهی اوقات توصیههای بد از درون تیم خودتان میآید. یک همکار خوشنیت ممکن است پیشنهاد دهد که مستقیماً به سراغ غول صنعتتان بروید و استدلال کند که با شکست دادن آنها، قدرتتان را ثابت خواهید کرد.
این راه سریعی برای نابودی است. شرکتهای بزرگ دارای منابع مالی گسترده، شناخت برند و تیمهایی هستند که کار تماموقتشان محافظت از قلمرویشان است.
راه هوشمندانهتر این است که ببینید آنها در کجا ضعف دارند یا حواسشان پرت است. به بخشهایی از بازار که نادیده گرفتهاند حمله کنید. در سایه، قدرت جمع کنید. وقتی پایگاه خودتان را ساختید، بعداً میتوانید تصمیم بگیرید که آیا میخواهید رودرروی آنها بایستید یا نه. تا آن زمان، از این حرکت پرهیز کنید.
6) «الان زیاد خرج کن، این تو را برای بعد آماده می کند»
موارد کمی برای یک استارتآپ خطرناکتر از داشتن پول برای هدر دادن هستند. وسوسه خرید سیستمهای بزرگ، استخدام سریعتر از نیاز واقعی یا سرمایهگذاری روی ابزارهایی که سالها از آنها استفاده نخواهید کرد، بسیار قوی است. همیشه کسی در تیمتان خواهد گفت: «بهتره همین الان تهیه کنیم تا بعداً آماده باشیم.»
مشکل اینجاست که شما هرگز واقعاً «آماده» نیستید. استارتآپها دائماً در حال تغییر هستند. آن سیستم ERP درخشان که فکر میکردید مشکلاتتان را حل میکند، ممکن است زمانی که به اندازه کافی بزرگ شدهاید که به آن نیاز پیدا کنید، دیگر بیربط باشد. در عین حال، شما دقیقاً همان نقدینگی را از دست دادهاید که میتوانست عمر کسبوکارتان را طولانیتر کند.
راه حل این است که گوش کنید اما اطاعت نکنید. از خود بپرسید: آیا این توصیه با کسبوکار من، در همین لحظه، و با منابعی که در واقع دارم همخوانی دارد؟ یا فقط یک نظر شخصی است بر اساس تجربهای که برای دیگران مفید بوده یا نبوده است؟
پس منتقد بمانید، به قضاوت خود اعتماد کنید و به خاطر بسپارید که هیچ کس شرکت شما را بهتر از خودتان نمیشناسد. موفق باشید!
انتهای پیام/



